تولد ترنم...
نازنین پسرم ، اهورا... تولد ترنم نزدیک بود و خاله خواست که حتما حتما تو تولدش باشیم . حتی می گفت ترنم مدام نقاشی میکشه و تو نقاشیش همه ی ما رو دور خودش کشیده . منم خیلی دلتنگ بابا و مامانم بودم ، قرار شد چند روز زودتر بریم تویسرکان و بعد از اونجا همراه با باباجون و مامان نسرین بریم تهران برای تولد ترنم.خیلی بهمون خوش گذشت ؛ مثل همیشه ... اصلا مگه میشه آدم پیش پدر و مادرش باشه و خوش نگذره ؟! کلی گردش رفتیم و خوش گذروندیم. یه روز و هم اختصاص دادیم به همدان گردی ، که البته به خاطر شدت دوباره ی کرونا همه جا تعطیل بود و فقط گشتی توی شهر زدیم و نهار و گنجنامه خوردیم. کمی هم خرید و برگشتیم خونه ... ...